سوژه از استاد گرامی آقای مهندس احمد شربیانی
اقتضای قدرت
چرخ بازیگر درین بالا و زیر می کند معزول آنکه شد وزیر
وان دگر را می برد تا قله ها می شود بیچاره از آنجا رها
روزگار آمد به کام خان مرو شد بلند افبال او همسان سرو
وی درین بحبوحه دهرشگفت منصب وپست وزارت را گرفت
چاپلوسان آمدند بر خان او شد دوصد چندان همه امکان او
بهر حفظ جان ز شر دشمنان صد نفر بودند در اطراف خان
مش قدیر از سالهای قبل ازین بوده با خان او رفیق بهترین
تا نماید گوشه چشمی وزیر برسر و وضعیت مشتی قدیر
صبحگاهان موقع آغاز کار بر درختان تنومند چنار
درهوایی که زمستان بود و سرد روبروی خانه ی خان تکیه کرد
خان گذشت از آن مکان و ازکنار بی توجه بر قدیر و انتظار
شد مکرر این عمل صدباراگر برمرام خان نکرد این کار اثر
چون نمی ماند برای کس مدام عزت پوشالی جاه و مقام
گشت معزول ازمقام خود وزیر لحظه ای آمد ازان بالا به زیر
طی شد آن دوران خوب و دلنشین شد درون خانه، خان گوشه نشین
روزی از لطف و صفایی کم نظیر آمد احوالش بپرسد مش قدیر
خان بفرمود ازچه رو ای یارمن نامدی باری تو بر دربارمن
آمده بودی درآن دوران اگر می گرفتی از من آنجا یک خبر
بی گمان من می گرفتم از تودست وضع تو به می شد از این سان که هست
پاسخش داد از زمستان تا بهار بهر دیدار تو دائم بر چنار
تکیه کردم من که شا ید از وفا رو کنی بر این قدیر بینوا
هرچه کردم تا ببینی تو مرا تو نمی دیدی نمی دانم چرا
خان به پاسخ گفت باشد آشکار چونکه من حتی نمی دیدم چنار
تو چگونه ای رفیق از راستی رویت خود را زمن می خواستی
بوده این اخلاق و رفتار و مرام اقتضای قدرت و پست و مقام